سفارش تبلیغ
صبا ویژن

::عمار ولایت::
بیاییم ما هم برای تعجیل در ظهور حضرت کاری انجام دهیم.زیرا غیبت او از ماست. 
تصاویر شهدا


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 103458
لینک دوستان
اخبار روز

هر وقت با سید به شهر می آمدیم تا چرخی بزنیم باید چند نفر جلو تر حرکت می کردند تا اگر بوی کباب به مشامشون رسید مسیر حرکتمون رو تغییر بدن تا بو به مشام سید نرسه. وقتی بوی کباب رو احساس میکرد حالش بد میشد.. اصلا قاطی میکرد..!!!بالاخره بعد از چندین بار اصرار از ما و انکار از اون وقتی ازش پرسیدیم که آخه چرا از بوی کباب بدت میاد.. اینطور جواب داد:

اگه تو میدون مین باشی و با یه اشتباه چاشنی مین فسفری فعال بشه و دوستت به خاطر این که عملیات لو نره مینو بگیره زیر شکمش و حتی صداشم در نیاد و فقط بوی گوشت کباب شده بدنش فضا رو پر کنه شما هم همین حسو نسبت به بوی کباب پیدا می کنین !!!

نظر یادت نره....

                                     


[ پنج شنبه 91/7/27 ] [ 7:36 عصر ] [ عمار ] [ نظرات () ]

ماجرای ازدواج شهید چمران باهمسرش


 

«غاده چمران» همسر لبنانی شهید چمران، بخش‌هایی از زندگی مشترک خود با مصطفی چمران را بازگو می کند. این اظهارات تحت عنوان کتاب «نیمه پنهان ماه» به چاپ رسیده است. آنچه می‌خوانید، بخش‌هایی از این کتاب است:

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 2:6 عصر ] [ عمار ] [ نظرات () ]
موندم مث تو نماز بخونم یا مث بابام

صبح برای نماز بیدار شدم. شیلان هم بیدار شد و وضو گرفت. ناگهان گفت: شنام من موندم مث تو نماز بخونم یا مث بابام؟ نماز رو هر جوری که خدا راضیه باید خوند. دستاتم بهتره بذاری رو سینه‌ت مثل پدرت و به خاطر اون.

خبرگزاری فارس: موندم مث تو نماز بخونم یا مث بابام

آنچه می‌خوانید گوشه‌ای است از خاطرات کیانوش گلزار راغب. ایشان مدتی را در کردستان و در دستان گروهک کومله اسیر بود و سپس آزاد شد. آنچه می‌خوانید مطلبی است بر گرفته از خاطرات ایشان که می‌گوید:

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 91/7/24 ] [ 11:38 عصر ] [ عمار ] [ نظرات () ]
دانش‌آموز شهیدی که با کتاب‌های درسی‌اش تفحص شد

در منطقه فکه پیکر شهید 16 ـ 17 ساله‌ای را پیدا کردم که زیر لباسش برجسته بود؛ وقتی دکمه‌هایش را باز کردم یک کتاب و دفتر زیر لباس گذاشته بود. کتابى که 10 سال تمام، با شهید همراه بوده است، کتاب فیزیک بود.

دانش‌آموز شهیدی که با کتاب‌های درسی‌اش تفحص شد

 

یکى از روزها، در منطقه عملیاتى «والفجر یک» در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلى‌الله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.

از دور پیکر شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از شهادتش مى‌گذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.

بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مى‌تپیده، برجستگى‌اى نظرم را به خود معطوف کرد؛ جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به پیکر استخوانى و اندام اسکلتى‌اش بود، در گودى محل چشمانش، معصومیت دیدگانش را مى‌خواندم، آهسته و با احتیاط که مبادا ترکیب استخوان‌هایش بهم بریزد، دکمه‌هاى لباس را باز کردم؛ در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک کتاب و دفتر زیر لباسش گذاشته بوده؛ کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مى‌شد، برگرداندم؛ کتابى که 10 سال تمام، با شهید همراه بوده است، کتاب فیزیک بود.

 یک دفتر که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛ خودکارى که لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مى‌دیدم، مى‌داد؛ نام شهید بر روى جلد کتاب نوشته بود.

مسئله‌اى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات کتاب و دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم فراغتى یافت، درسش را بخواند.

راوی: مرتضى شادکام


[ یکشنبه 91/7/23 ] [ 3:28 عصر ] [ عمار ] [ نظرات () ]
شهیدان «محمد و اصغر رستمی» به روایت پدر
شرط پدر برای جبهه نرفتن پسر

بعد از شهادت محمد، اصغر بی‌تاب جبهه بود. هر چه سعی کردم او را از رفتن منصرف کنم، نشد؛ سن کم و جثه کوچک‌اش را هم بهانه کردم، که شناسنامه‌اش را دست‌کاری کرد و برای اعزام اسم نوشت. وقتی دیدم دارم مغلوب خواسته او می‌شوم، برایش شرطی گذاشتم که فکر می‌کردم مو لای درزش نمی‌رود!

خبرگزاری فارس: شرط پدر برای جبهه نرفتن پسر

شهیدان «محمد و اصغر عرب رستمی» از شهدای شهر شهید پرور ورامین هستند که پدرشان نیز افتخار حضور در جبهه‌ها را داشته و در کنار آن سال‌ها مسئول اطلاع رسانی شهادت رزمندگان به خانواده‌ها‌ را بر عهده داشته است.

«حسین‌ قلی عرب رستمی» پدر شهیدان «محمد و اصغر عرب رستمی» برای‌مان اینچنین روایت کرد: 

ادامه مطلب...

[ شنبه 91/7/22 ] [ 9:0 صبح ] [ عمار ] [ نظرات () ]
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

بیاییم ما هم برای تعجیل در ظهور حضرت کاری انجام دهیم.زیرا غیبت او از ماست.
لینک های ویژه
آرشیو مطالب
صفحات دیگر
امکانات وب

ابزار هدایت به بالای صفحه